راه کارهای موثر برای یافتن همسر و ازدواج...

1. قدم اول اینه که خودتونو درست بشناسید و مطمئن باشید که واقعا تصمیم دارید ازدواج کنید یا نه ؟؟به چه دلیل؟ بخاطر پول ؟ ظاهر طرف مقابل ؟ شخصیتش ؟ یا صرفا برای اینکه از خانه پدری فرار کنید ؟ کسی که خودشناسی می کنه، برای زندگی خودش هدف قائل می شه، برنامه ریزی می کنه، آرزوهاشو روی کاغذ میاره و جاهای خالی زندگیشو شناسایی می کنه. کسی که خودش را خوب می شناسه، کمتر تحت تاثیر حرف دیگران مسیر زندگیشو تغییر می ده و دوست داره خودش بدونه با زندگیش چی کار می کنه.
مثلا یک دختر 17 ساله دوست داره در سن 30 سالگی جراح باشه، در شیراز زندگی کنه و یک بچه داشته باشه. اولا این که کسی که می خواد پزشک بشه، باید همسری انتخاب کنه که شرایط بخصوص شغلی اونو درک کرده و بتونه اونو حمایت کنه. از طرف دیگه شاید لازم نباشه اونم پزشک باشه اما باید از تحصیلات دانشگاهی برخوردار باشه. در ضمن، برای چنین دختری که زودتر از 30 سالگی نمی خواد بچه دار بشه، ازدواج زودرس یا حاملگی زودرس مزیت خاصی نداره. در ضمن اینکه دوست داره در شیراز زندگی کنه، تا حدی تکلیف خواستگاری که می خواهد اونو به تبریز یا کانادا ببره رو مشخص می کنه. با خودتون رو راست ، و در تصمیمتون راسخ باشید.....
2. مرحله دوم اینه که همسر آیندتونو بر اساس خواسته ها و موقعیت فعلی خود تصور کنید. تصور کردن همسر ایده آل با توجه به آرزوهاتون نسبتا راحته. همیشه از خودتون این سوا ل رو بپرسید: «آیا من برای شخصی که به عنوان همسر ایده آل خودم تصور کرده ام، همسر ایده آلی هستم؟» خیلی سادست. هر ترازویی دو کفه داره. اگه می خواهید کفه طرف مقابلتون سنگین باشه، اول باید کفه طرف خودتونو سنگین کنید. کسی که می خواد با یک فرد تحصیل کرده هنردوست ازدواج کنه، بهتره خودشم تحصیل کرده و هنر دوست باشه.
3. در مرحله سوم باید یکسری معیارها برای همسریابی در نظر داشته باشید مثلا: تفاوت سن، قد، ظاهر، تحصیلات، طبقاتی، قومی، زبانی و در نهایت تفاوت دینی. نکته مهم اینه: این شما هستید که تعیین می کنید یک ویژگی براتون مهمه یا نه. مثلا برای یک نفر ممکنه ازدواج فامیلی خیلی مهم باشه ولی برای کس دیگر اصلا اهمیت نداشته باشه. نکته دیگه اینه که تفاوت آدمها در یک قالب نسبی مطرح می شه تا مطلق. مثلا به نظر یک نفر قد 170 کوتاهه و به نظر شخص دیگه ایده آله. کسانی که حرف مردم براشون مهمه بیشتر به ظاهر طرف مقابلشون اهمیت می دهند.
4. مرحله چهارم: عبارتست از «دیدن» و «دیده شدن» برای ایجاد جاذبه اولیه. در کشورهایی که محیطهای مختلط کمتره، پسرها ممکنه به کمک مادر و خواهراشون برای پیدا کردن همسر مناسب متوسل بشن. ولی متاسفانه چنین امکانی برای اکثر خانمهای جوان کمتر وجود داره. به همین دلیل بهتره که محیط کار، تحصیل یا تفریح خودتونو طوری انتخاب کنید که حداکثر احتمال ممکن رو برای دیده شدن توسط همسر احتمالی آیندتون به شما بده. مثلا کسی که می خواد با یک موسیقیدان ازدواج کنه، یا در کلاسهای متعدد موسیقی شرکت می کنه یا عضو انجمنی می شه که موسیقی دانان معمولا عضو اون می شن. کار دیگه ای که می تونید بکنید اینه که چند خصوصیت اصلی که برای همسر آیندتون در نظر دارید به نزدیکان و دوستان بگید ممکنه اونا فردی رو با این مشخصات بشناسند و یا در آینده اگه با چنین کسی برخورد کنند بلافاصله به یاد شما می افتند و می تونند نقش معرف رو داشته باشند.
5. مرحله پنجم: دوست شدن با کسیه که فکر می کنید ممکنه با او ازدواج کنید یا خواستگاری کردن از این فرده. در بسیاری از جوامع معمولا خواستگاری توسط مرد صورت می گیره و معمولا یک زن نمی تونه از یک مرد تقاضای دوستی و یا ازدواج بکنه وگرنه به سبکی متهم میشه. به هر حال، فراموش نکنید وقتی با کسی به قصد ازدواج دوست شدید یا از او خواستگاری کردید، فکرتون فقط مشغول ظواهر امر (مانند کافی شاپ رفتن و کادوهای رمانتیک دادن یا نحوه چای آوردن عروس خانم موقع خواستگاری و مراسم عروسی) نباشه. به اصل موضوع دقت کنید.
6. مرحله ششم: که مهمتره ، بردن نهایت استفاده از فرصتها برای شناخت بهتر همسر احتمالیتون از طریق برقراری ارتباط کلامی یا غیر کلامیه . امروزه حتی خانواده های نسبتا سنتی و مذهبی با حرف زدن و معاشرت زوجهای آینده در طول دوران نامزدیشون مخالفت چندانی ندارند. در طول این جلسات، از طرف مقابل خود باید سوالهای تعیین کننده بپرسید. این سوالها از هر فرد به فرد دیگه فرق می کنه اما به عنوان نمونه چهار تا پنج مورد از اونها رو میگم:
الف ) می تونید بپرسید: «هدف شما در زندگی چیه؟ سه تا از بزرگترین آرزوهای زندگیتون رو بگید».
ب ) مثلا : «هدف شما از ازدواج چیه؟ چرا می خوای با من ازدواج کنی؟»
پ ) «من شغلم ایجاب می کنه که در خارج از منزل کارکنم. می خواستم بدونم راجع به این موضوع چی فکر می کنی؟»
ت - « در خانه پدر و مادری شما تقسیم کارهای منزل به چه صورت بوده؟ دوست داری در زندگی ما چطور باشه؟» پرسیدن این سئوال ها کمک کنندست، اما فراموش نکنید که ما در دنیای ایده آل زندگی نمی کنیم، بنابراین اگر تصمیمتون بر این شد که با فردی ازدواج کنید (بخصوص برای خانم ها) فراموش نکنید حتما شرایطی روکه براتون مهمه سر عقد مطرح کرده و تعهد لازم رو از همسر آیندتون بگیرید. این تنها سندیست که می تونه در صورت عدم سازش همسرتون در موارد یاد شده از شما حمایت کنه.
از سوال مهمتر، ارتباطات غیر کلامیه مثلا: رفتارش طوری که می خواهید با مهربانی و عاطفه هست یا نه؟ آیا آداب اجتماعی رو در حدی که برای شما مهمه بلده اگر نه، آیا در این حد با هاش احساس صمیمیت می کنید که این مورد را باهاش در میون بذارید؟ باید از خودتان بپرسید: از هم صحبتی با او خسته شدید یا لذت بردید؟ اینکه اگر اختلاف نظری پیش اومد می تونید با صحبت کردن مسئله روحل کنید و یا بر سرش به تفاهم برسید؟ آیا می ترسید مسئله ای رو باهاش در میون بذارید؟ از عکس العمل هاش در مقابل حرف ها و رفتار شما نگران می شید؟ اون چیزهایی را که شنیدید یا دیدید وقتی به خونه برگشتید، روی کاغذ بیارید، چون برای مرحله آخر یا هفتم باید از اونها استفاده کنید.
7. مرحله هفتم: جمع بندی وضعیت و گرفتن تصمیم مناسبه. در زندگی هر کسی حداقل یک فرد معتمد وجود داره. نسبت اون شخص مهم نیست. عقل و تجربه اش مهمه. باهم صحبت کنید و مجموع شرایط رو براش بگید و بخواهید وضعیت رو از دید خودش ارزیابی کنه. سعی کنید در ارائه مشاهدات و شنیده هاتون منصف باشید و به اصطلاح سانسور نکنید. بعد با خودتون خلوت کنید. تمام نظرات و تفکرات رو کنار هم بچینید و جنبه های مثبت و منفی ازدواج با این فرد روکنار هم مقایسه کنید. آیا جنبه های مثبت به جنبه های منفی می چربند؟ آیا چیزی در نکات منفی هست که خیلی براتون مهم باشد و بخاطرش بخواهید از طرف بگذرید؟ ممکنه چیزهایی رو که شنیدید قبول نداشته باشید که ایرادی نداره. هرکسی نظر خودش رو داره، ولی در نهایت این زندگی شماست.
تصمیم آخر رو خودتون بگیرید و اونو به پدر و مادرتون بگید. می تونید وقتی نتیجه تصمیمتون رو به پدر و مادرتون می گید دلایل خودتون رو هم بگید که بدونند این تصمیم رو عاقلانه گرفتید و جوانب اونو سنجیدید.مراحل بالا توصیف یک فرایند عقلانی و منطقی بود. ازدواج در زندگی فرد یک تصمیم خیلی مهمه. ازدواج موفق می تونه تمام توانایی های بالقوه فرد رو شکوفا کنه و ازدواج نا موفق میتونه منابع غنی درون وجود یک نفر رو به صفر برسونه. هستند کسانی که فقط از روی احساسشون ازدواج کردند و خوشبخت شدند ولی تعداد کسانی که خوشبختند و این تصمیم رو با چشمهای باز و با در نظر گرفتن همه جوانب گرفتند بیشتره.